جدول جو
جدول جو

معنی جر بدائن - جستجوی لغت در جدول جو

جر بدائن
پاره کردن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جر دادن
تصویر جر دادن
پاره کردن چیزی مانند کاغذ، پارچه و امثال آن ها
فرهنگ فارسی عمید
تکان دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
بالا آمدن
فرهنگ گویش مازندرانی
راه خود را عوض کردن، رو برگرداندن، کنار آمدن، با کسی
فرهنگ گویش مازندرانی
خوابانیدن، خواب کردن، خراب کردن بنای ساختمان و دیوار، بریدن
فرهنگ گویش مازندرانی
پر کردن، لبریز کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
ریختن مایعات
فرهنگ گویش مازندرانی
رها کردن، پرداخت اضافه، بهره دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
نشان دادن، راهنمایی کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
انداختن، پرت کردن، پرتاب کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
سخت گرفتن، زیربار حرفی نرفتن
فرهنگ گویش مازندرانی
گله را در زمین پر وجین و کم محصول چراندن
فرهنگ گویش مازندرانی
گوزیدن، پاره کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
با فشار قرار دادن جسمی بین دو چیز، منگنه کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
فریاد زدن، فریاد زدن از روی درد
فرهنگ گویش مازندرانی
پایین آمدن
فرهنگ گویش مازندرانی
پاره کردن، دریدن
فرهنگ گویش مازندرانی
جز هدائن
فرهنگ گویش مازندرانی
بیهوده خندیدن، خنده ی موقع یا ناگهانی، ترساندن
فرهنگ گویش مازندرانی
به پرواز در آوردن، تلمبه زدن تلم (کندوه) برای تبدیل ماست
فرهنگ گویش مازندرانی
او، بدائن، آبیاری کردن، به آب سپردن، از دست دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
پنهان کردن، از دید خارج کردن، پس اناز کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پاره شده، لباس یا پارچه ی پاره شده
فرهنگ گویش مازندرانی
پاره کردن، چاک دادن، پایین دادن، قورت دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
دبه در آوردن، حقه و نیرنگ در آوردن به هنگام بازی، حقیقت
فرهنگ گویش مازندرانی